اشتباه
اشتباه
شخصي در يكي از مناطق كويري زندگي مي كرد جاهي داشت پر از آب زلال زندگي اش به راحتي مي گذشت و با وجود اين كه در همچين منطقه اي زندگي مي كرد بقيه ي آهالي صحرا به علت كمبود آب هميشه دچار مشكل بودند اما او خيالش راحت بود كه يك چاه آب خشنك نشدني دارد
يك روز به صورت اتفاقي سنگ كوچكي از دستش داخل آب افتاد صداي سقوط سنگ ريزه برايش دلنشين بود اما ميترسيد كه براي چاه آب مشكلي پيش بيايد چند روزي گذشت و دلش براي آن صدا تنگ شد از روي كنجكاوي اين بار خودش سنگ ريزه اي رو داخل چاه انداخت
كم كم با صداي چاه انس گرفت اطمينان داشت با اين سنگ ريزه ها چاه به مشكلي بر نمي خورد مدتي گذشت و كار هر روزه ي مرد بازي با چاه بود تا اين كه سنگ ريزه هاي كوچك روي هم تلنبار شدند و چاه بسته شد ديگر نه صدايي از چاه شنيده مي شد و نه آبي در كار بود !
مطمئن باشيم تكرار اشتباهات كوچك و اصرار بر آنها به شكست برزگي ختم خواهد شد